بسم الله و بالله
سه شنبه 18/11/90 مقارن 14 ربیع الاول 1433
مبدأ : فرودگاه سردار جنگل رشت
مقصد : فرودگاه ملک عبدالعزیز جده
می شود گفت شب اصلا نخوابیدم . از اشتیاق سفر خواب به چشمم نمی آمد .
گفته بودند ساعت سه و نیم فرودگاه باشید . ما البته همان سه و نیم تازه بیدار شدیم . همسر برادرم گفته بود می خواهد تا فرودگاه مشایعتم کند . هرچه گفتم زمستان است و نیمه شب است و هوا سرد است ، قبول نکرد .
مادر تا آمد صدایم کند که بیدار شوم ، نشستم روی تخت : من بیدارم
ساک را بسته بودم از شب قبل .
غسل زیارت هم کرده بودم و لباس های سفرم را آماده گذاشته بودم .
مانتوم را برای اولین بار بود که می پوشیدم . پس چند « انا انزلناه » خواندم و به تن کردم .
ساک را برداشتیم و به راه افتادیم . قرارمان با خاله در فرودگاه بود .
رفتیم دنبال همسر برادرم و به سمت فرودگاه به راه افتادیم .
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.